دریغا جامعه ای که سقف آمال پیشرو هایش "کدخدا شدن" باشد.

کانون توجه این مطلب جامعه محلی بلوچ است ولی قابل تعمیم به جوامعی مشابه:

انتخابات شورا ها را پشت سر گذاشتیم. اگر آن زمان این را می گفتم بدخواهان به راحتی به تحریم انتخابات و امثالهم تفسیرش می کردند، حالا که همه چیز به خیر و خوشی یا ناخوشی تمام شد می گویم:

این دوره با کاندیداهای متعددی صحبت کردم، خواستم بفهمم راز این اپیدمی نوظهور "یا مرگ یا کاندیداتوری" چیست؟ هر چه بود حرفی از جنس "آرمان و دغدغه  جمعی و دراز مدت" در میان نبود.

دردآور است، دریغا جامعه ای که سقف آمال پیشرو ترین درسخواندگانش "کدخدا شدن" باشد. همان سروری و کدخدایی که تا چندی پیش کم و بیش برازنده کسانی بود که بیشتر آدم کشته بودند و بیشترین جنگ های طایفه ای را به راه انداخته بودندِ. حالا قرار است مدرک دانشگاهی نهایت کارکردش در این جامعه فلک زده همان باشد. همان جدال های طایفه ای سنتی در قالبی مدرن و "موبوکراتیک"!

صبر جزیل ارزو دارم.

الله اکبر الله اکبر ولله الحمد! روحانی پیروز شد!

حسن روحانی رئیس جمهور منتخب ایران

تغییر پیروز شد!

اعتدال پیروز شد!

اصلاح طلبی پیروز شد!

تعقل پیروز شد! روحانی پیروز شد!

همه پیروز شدیم!

 
ساقی بده جامی زان شراب روحانی
تادمی بر آسایم زین حجاب ظلمانی

طره ی پریشانش دیدم و به دل گفتم
این همه پریشانی بر سر پریشانی؟

بی وفا نگار من میکند به کار من
خنده های زیرلب عشوه های پنهانی

دین و دل به یک دیدن باختیم و خرسندیم
درقمارعشق کی بود پشیمانی؟

خانه ی دل ما را از کرم عمارت کن
پیش از این که این خانه رو نهد به ویرانی

ما سیه گلیمان را جز بلا نمی شاید
بر دل ما نه هر بلا که بتوانی

محمد اکبر رئیسی

رازگو بلوچ

یاسر کرد: فردا را به امید فرداهای بهتر ، حاضر باشیم

فردا را به امید فرداهای بهتر ، حاضر باشیم
 
ساعت 5 بعد از ظهر پنج شنبه است . کمتر از 15 ساعت دیگر به 8 صبح 24 خرداد زمان باقیمانده است. بیش از 8 سال است که حال ما مصداق این شعر معروف شده است :

نفس انگاشت که در سینه جا تنگ است رفت سراسیمه برگشت که دنیا تنگ است

فردا بخاطر فردا های بهتر در پای صندوقهای رای حاضر خواهیم شد و با روحانی خوش تیپ و خوشفکر بنام دکتر روحانی که دیروز اعلام کرد که گفتمان اصلاح طلبی را هم در کنار اعتدال گرایی اش پیش خواهد برد، همراه خواهیم شد. یادمان باشد که تجربه قهر کردن ما از صندوقهای رای خیلی تلخ بود . اگر در سال 1382 در انتخابات شورای شهر مردم تهران با صندوقهای رای قهر نمی کردند ، امروز ما مجبور نبودیم برای حفظ حداقلها تلاش کنیم و از بسیاری از مطالباتمان چشم بپوشیم .

یاسر کرد- روزنامه نگار و فعال فرهنگی بلوچ

صدیق حسین زاده: یک تدبیر مهم برای امید به فردا

یک تدبیر مهم برای امید به فردا
تصمیم دارم در انتخابات فردا شرکت کنم و با نوشتن نام "حسن روحانی" رأی خود را به صندوق بیندازم ، این تصمیم را بعد ساعت ها فکر کردن گرفتم و این تصمیم را نه از موضع یک اصلاح طلب به معنای معمول و رایج آن ، بلکه از موضع یک کنش گر سیاسی که به اصلاحات بخصوص در مختصات بومی آن ایمان دارد گرفتم.
در رأی دادن به روحانی نیز دلایل خود را دارم که یکی مهمترین این دلایل را می توان در این جمله لرد آکتن که می گوید " قدرت فساد می آورد و قدرت مطلق فساد مطلق می آورد" خلاصه کرد ، این جمله موید این نکته است که در هر جامعه سیاسی قدرت باید بین گروه های سیاسی مختلف تقسیم شود تا خطر استبداد و خودکامگی گروه مقابل را دفع و رفع نمایند ، همانطور که در همه نظام های سیاسی توسعه یافته اینگونه است به این معنا که معمولا" اگر قوه مجریه یا دولت در دست یک حزب یا جریان است پارلمان و مجلس در اختیار گروه مقابل آن است و این دو جناح در نهایت نوعی توازن سیاسی در کشور بوجود می آورند و صد البته اختلاف گروه ها و احزاب هیچ وقت باعث فروپاشی و بی نظمی سیاسی نمی شود زیرا به طور معمول قانون و منافع عمومی جامعه این اجازه را به گروههای سیاسی نمی دهد.

صدیق حسین زاده-روزنامه نگار و فعال فرهنگی بلوچ

بخاطر نسل فردا روحانی را فردا تنها نگذاریم.

وقت تنگ است، برخلاف رویه معمول بی مقدمه می گویم:

اعتراض و انتقاد حق همه است؛ متفاوت بودن حق همه است؛ مستقل بودن حق همه است؛ پرهیز از زبان تملق حق همه است، ولی، ولی، ولی همین یک فردا اپوزسیون بازی را بگذاریم کنار. رای ندادن به "روحانی" مبارزه و اعتراض نیست؛ همدستی با همان هایی که معترض شانیم و مسبب وضع امروزند. کاری نکنیم که "نتیجه عمل" مان درست نقطه مقابل "نیت" مان باشد. به دیگران هم این را باید گفت.

اگر تهرانی ها در انتخابات شورای شهر آن دوره بی موقع قهر نمی کردند تاریخ فعلی این گونه شاید رقم نمی خورد. افخمی آن سال از سر دلسوزی یک جمله گفت که اگر تهرانی ها "تنبلی" نمی کردند دار و دسته فعلی مسلط نبوند؛ همین جمله اش باعث شد افسرده حالان معترض تامدت ها مذمتش کنند که چرا به ملت توهین کرده! گویی که مشکل فقط همین حرف از سر دلسوزی افخمی بوده و بس. بعدترها دیدیم و فهمیدیم که این شیوه قهر نابهنگام به کجا مان رساند.

دوران اصلاحات کاستی های بسیار داشت ولی برای اولین بار بود که باب شکستن تابوهای نابجا و بی ثمر و خود ساخته به شکل رسمی باب شد و علیرغم شکست های ظاهری بعدی نمی توان از اثرگذاری پنهانی آن در لایه های فکری مردم چشم بست. کتاب های خوبی نوشته شد. حرف های مترقیانه ای زده شد. مطالباتی که آن زمان تابوی طرح شدن شان شکست (مثل مسئله قومیت ها و برخورد با دانشجویان) امروز مثل نقل و نبات تکیه کلام محافظه کارترین کاندیدا ها بودند.

درشتنمایی و در بوق و کرنا کردن شکست و کاستی های پیشین اصلاح طلبان در مقطع فعلی هرگز نه روشنفکری و روشنگری و مبارزه و امثالهم بلکه همراهی ناخواسته با همان هایی است که نمی خواهیم.

اصلاح طلبان با ائتلاف خود تعقل و فداکاری خود را نشان دادند. ما چه خواهیم کرد؟ بخاطر آینده خود، بخاطر نسل فردا روحانی را فردا تنها نگذاریم.

محمد اکبر رئیسی

رازگو بلوچ

ابوبکر نرماشیری: چرا به روحانی رای می دهم؟

چرا به روحانی رای می دهم؟
در شرایط فعلی و بین گزینه هایی که پیش روی دارم حسن روحانی را برگزیدم چون شعار تدبیر در شرایط فعلی کشور لازم به نظر می رسد، رفتن به سمت اصلاح و اعتدال و به نوعی یادآوری فضای معتدل تر سیاسی و اجتماعی دوران اصلاحات نیز مزید بر علت است. از طرفی اجماع و اتفاق نظر جبهه اصلاحات و یاران و همپیمانانشان نویدی خوشایند و همدلی و همبستگی را برای گام برداشتن به سمت آبادانی کشور نشان می دهد، بر خلاف سایر کاندیداها که همچنان همگرایی نداشته اند.همه کسانی که رای خود را به نفع حسن روحانی در صندوق می اندازند خواستار توجه به نیازهایی فراتر از معیشت روزمره هستند و کرامت انسانی و عزت نفس ایران و ایرانی را خواهانند.
در شرایط فعلی و بین گزینه هایی که پیش روی دارم حسن روحانی را برگزیدم چون شعار تدبیر در شرایط فعلی کشور لازم به نظر می رسد، رفتن به سمت اصلاح و اعتدال و به نوعی یادآوری فضای معتدل تر سیاسی و اجتماعی دوران اصلاحات نیز مزید بر علت است. از طرفی اجماع و اتفاق نظر جبهه اصلاحات و یاران و همپیمانانشان نویدی خوشایند و همدلی و همبستگی را برای گام برداشتن به سمت آبادانی کشور نشان می دهد، بر خلاف سایر کاندیداها که همچنان همگرایی نداشته اند.همه کسانی که رای خود را به نفع حسن روحانی در صندوق می اندازند خواستار توجه به نیازهایی فراتر از معیشت روزمره هستند و کرامت انسانی و عزت نفس ایران و ایرانی را خواهانند.

ابوبکر نرماشیری- وب نویس و فعال فرهنگی بلوچ

و اینک روحانی...!

و اینک روحانی...!

بلوچ ها به طور طبیعی نگرشی اصلاح طلبانه از منظر جناح بندی های روز دارند و فلسفه وجودی پشت این واقعیت نیازی به تحلیل و تفسیر ندارد. بلوچ اگر اصلاح طلب نباشد محتملا به براندازی و  یا بی تفاوتی سیاسی نزدیک تر خواهد بود تا به تفکر نقطه مقابل اصلاح طلبی یعنی اصول گرایی محض. شاید به نوعی بشود گفت واژه بلوچ اصولگرا و به خصوص بلوچ سنی مذهب اصولگرا از منظر سیاسی تناقض آمیز به نظر می رسد و علت گرایش عملی کسانی از ایشان به این جناح از دو حالت خارج نیست: یا یک کنشگر بلوچ خود را پرگماتیست می داند و گمان می کند با نزدیک شدن به مراکز قدرت دائم که عمدتا در انحصار اصولگرایان است می تواند بهتر مفید و موثر باشد یا این که اصولا مسئله فرصت طلبی شخصی و لاقیدی فکری در میان است. بماند این مسئله که فرصت طلبی سیاسی با پرچم اصلاح طلبی هم در بلوچستان کم شایع نبوده است که نقد آن مقوله ای جدا را می طلبد.

با این همه، چشم امید اقلیت ها و اقوام کم و بیش اصلاح طلبان بوده اند؛ چرا این که این جماعت گر چه چندان هم نان شان نبخشیده اند ولی دست کم نمک بر زخم شان کمتر پاشیده و امیدوار ترشان نگه داشته اند. جالب این جا است که روی خوش عملا برای اقلیت های رنج دیده بسیار موثرتر می افتد تا کمک حال بودن واقعی و عملی بودن. نمونه اش اقدامات دولت احمدی نژاد است که اگر حساب و کتاب کنیم عملا خدمات بیشتری به بلوچ ها کرده اما به دلیل نمک ایدئولوژیک به زخم شان پاشیدن چندان که باید نتوانسته دل شان را بدست آورد. منابع مالی ای که از طریق طرح های زود بازده، مسکن مهر، یارانه ها و غیره به جامعه بلوچستان سرازیر شده نسبتش چندان از مناطق دیگر کشور کمتر نبوده است. روند گماردن مسئولین محلی بلوچ که در زمان اصلاح طلبان جرقه اش زده شد در دوره فعلی احمدی نژاد نه فقط متوقف نشد بلکه شدت و شتاب چشمگیرتری گرفت. با این وجود هنوز این اصلاح طلبانند که در ته دل بلوچ ها جای دارند. فهم این راز چندان نباید مشکل باشد و بازگشایی اش جز اطاله کلام نخواهد بود.

و اینک روحانی آمده که جا پای سران اصلاحات بگذارد. از پیشینه او و افکار موجودش چندان نمی دانم و نمی پرسم. ولی تردید در رای دادن به او ندارم. می دانم از همان تباری است که اگر چیزی هم نبخشند دست کم روی خوششان را دریغ نخواهند کرد. همین هم برای خودش کم نیست. آدمی به امید زنده است و راه تا فرداها بسیار است.

محمد اکبر رئیسی

انتخابات شورا و اولین "نقد از درون" در جامعه جدگالی

انتخابات شورا و اولین "نقد از درون" در جامعه جدگالی

جدگال ها را با دو ویژگی عمده می شناسند: "سخت کوشی و صداقت" که کم و بیش در آن نسبت به طوایف دیگر بلوچ دست بالا را دارند و دیگری "قبیله پرستی مفرط و بیشترین مقاومت نسبت به تغییر در نگرش" که البته طوایف دیگر هم از آن مبرا نیستند. صرف نظر از این قضیه، جدگال ها در این یکی دو دهه اخیر بیشترین ارتقاء اجتماعی و کسب وجه را داشته و یک شبه از طایفه ای که به تبعیت بی چون و چرا از خوانین سنتی و تقدیس آنان شهره بود به یکی از جدی ترین وزنه های اجتماعی تعیین کننده و مستقل بدل شدند. البته نوعی از کنشگری که حرف و حدیث بسیار به همراه دارد.

جدگال ها به دلیل سخت کوشی و قدرت ریسک بالا و ارتباط مرزی توانسته بودند از فرصت های اقتصادی استقاده کرده و در این عرصه خود را نشان داده و چهره هایی پرورش دهند. اما تا یکی دو دهه پیش در هیچ کدام از عرصه های فرهنگی و سیاسی-اجتماعی نمود چندانی نداشتند.

وقتی احتمالا برای اولین بار فردی به نام درمحمد جدگال در انتخابات مجلس چند دوره پیش چابهار ثبت نام کرد، نگاه ها به این طایفه برگشت و همه از بابت این اعتماد بنفس به نوعی یکه خوردند و بلکه خیلی ها آن را چندان جدی هم نگرفتند. چرا که تا آن زمان این طایفه در عرصه های اجتماعی خود را پشت مهره های میر و خوانین پنهان می کرد. اما هیچ کس نمی دانست چند دوره بعد تر غول چراغ جادوی اعتماد بنفس این طایفه چنان راه بیفتد که اکنون همه مسحور و مبهوت پدیده ای نوظهور به نام "جدگالیسم" در حوزه ساحلی بلوچستان مواجه بشوند که معنایش ترکتازی آنان در عرصه سیاسی-جتماعی و فتح یک به یک سمت های انتخابی مجلس و شورا ها است. بگونه ای که این پدیده به مدرن ترین تفاخر -و شاید تنها تفاخر مدرن - این طایفه و رجز خوانی شوخی و جدی شان بدل شده است.

اما چه شده است که اکنون و در آستانه انتخابات شورای سال 1392 این پدیده نه فقط در برابر یک پرسش بزرگ مواجه شده است بلکه باعث شده است برای اولین بار بذر نگرش غیر طایفه ای در درون این طایفه جوانه زده و ترکی هرچند خفیف بر تفکرات صلب طایفه پرستی شان ایجاد شده است؟ و ایا آن چه رخ داده است را می توان نوعی "نقد از درون" برخاسته از دل این طایفه دانست؟ این سوالی است که سعی خواهیم داشت به آن بپردازیم.

این مطلب در همین صفحه و با همین ادامه خواهد یافت .... لطفا مجددا به مطلب تکمیلی در همین صفحه مراجعه فرمائید. 

عجالتا تا ادامه مطلب تحلیل وبلاگ نوهان یک بار دیگر  ارزش بازخوانی دارد:

http://nohan.persianblog.ir/post/158/

 

رابطه زبان وفكر- نيم نگاهي به گویش وران بلوچي

 

رابطه زبان وفكر- نيم نگاهي به گویش وران بلوچي ( و جدگالی)

در پي آنيم كه موانع انديشه ورزي جامعه محلي را نه فقط در اركان و باورهاي آن بلكه در "زبان" (هاي) محلي هم جستجو كنيم. در واقع قصد پاسخ به اين دو سوال را داريم كه ايا ضعف انديشه ورزي و فقدان نسبي زايندگي فكري آن  به زبان هم برمي گردد و يا آيا رد پا و بازتاب آن در زبان هم قابل مشاهده است؟

پيش از هر چيز بايد پرسيد ايا بطور كلي انديشيدن بدون داشتن زبان ممكن بوده است؟ آيا اين زبان است كه كيفيت و اوج و عمق انديشه را تعيين مي كند و يا اين كه انديشه براي بروز دادن خود ناچار از ابداع و تغيير و تكامل زبان بوده است؟ شايد مثل معماي مرغ و تخم مرغ به نظر برسد ولي نظريه معروف سايبر-ورف و ديدگاه منتقدانش چنين نمي پندارند. اين نظريه زبان را شديدا تحت الشعاع انديشه مي داند. ديگران نيز هر كدام يكي را مقدم و يا دست كم رابطه اين دو را ديناميك و تقابلي مي دانند.

از اين به سرعت بگذريم؛ طبعا حس كرده ايد وقتي مي خواهيد مطلبي آكادميك و يا از لحاظ مفهومي عميق تر را به زبان بياوريد ناخواسته لحن و كلمات مان از زبان مادري- در صورتي كه زباني جهان گستر و آكادميك همچون انگليسي و فرانسه نباشد-  به زبان دوم سطح بالاتر سوق پيدا مي كند. در حوزه جغرافيايي ما اگر جدگال باشيد به بلوچي و اردو، اگر بلوچ پاكستاني باشيد به اردو  و در صورت ايراني بودن به زبان فارسي گرايش پيدا مي كنيد. خود فارسي زبانان و اردو زبانان نيز اگر محدوديت هاي فرهنگستان نباشد مي روند سر وقت انگليسي. توجه داشته باشيد كه اين جا مقصود از زبان سطح بالاتر صرفا رواج و رسميت شان است و نه في المثل پيشينه و هويت تاريخي شان.

گاه فرهيختگان بيچاره بي آن كه بدانند مسئله چيست به دليل همين قضيه مذمت هم مي شوند كه چرا زبان مادري را رها كرده اند و اين كوچ شان به زبان ديگر نوعي فضل فروشي و يا تزلزل هويت تفسير مي شود.

وجود و کم و کیف مفاهیم انتزاعی را شاید بتوان شاخصی برای سنجش میزان قدرت بارور سازی اندیشه در یک زبان و یا قدرت بیان اندیشه ها به واسطه آن زبان دانست. آنچه گفته شد فرع و مقدمه اين پرسش بود كه ايا زبان بلوچي از لحاظ واژگان انتزاعي و مفهومي محض توان رقابت با زبان هاي رايج تر را دارد تا بدان حد كه امكان به دوش كشيدن بار حمل معاني انتزاعي گوناگون در حوزه عمومي (و نه لزوما در حوزه هاي تخصصي علمي) را داشته باشد؟

طبيعي است كه مذمتي نيست بر زباني كه نه رسميت سياسي داشته و نه امكان نشر مكتوب، اگر نتواند به دفاع از خود در برابر اين پرسش بپردازد. ولي در آن صورت گويشوران فرهيخته اين زبان نيز كمتر قابل مذمت خواهند بود اگر مفاهيم عميق تر را به زباني ديگر بيان نمايند.

اما براي آزمودن اين پرسش چند واژه انتزاعي را به زبان هاي فارسي و انگليسي مي آوريم. حال مي توان مقايسه كرد چند واژه به ازاء شان در زبان هاي كمتر رسميت يافته همچون بلوچي و جدگالي وجود دارد. توجه بفرمائيد كه معيار انتخاب واژه ها در زبان در اين آزمون نه اصالت و ريشه واقعي واژه بلكه صرفا رواج و جا افتادن شان در هر زبان است:

1- وا‍ژه " فكر (اسمي و فعلي)":

 در فارسي: فكر، سودا، انديشه، ايده، تدبر، تعمق، تعقل،...

در انگليسي:thought , concept , notion , opinion , mind , idea, reflection, mentality,  thought, Idea, contemplation, ruminate, …

2- واژه " خوشي(اسمي و فعلي)":

در فارسي: خوشي، شادي، لذت، فرح، تفرج، سركيف، سرحال، نزهت، حظ،...

در انگليسي: spree , splurge , joyance , joy , joviality , jollity , jollification , jamboree , delight , curvet , felicity , gust , glee , gala , cheer , ploy , pleasure , mirth , lark , hilarity , paradise , bliss, mirth, jubilation, caper, pleasure, happiness,  

 

3- واژه (و عبارات براي): حدس و احتمال:

فارسي: حدس، گمان، فرض، فكر، گويا، احتمالا، ممكن است، ظاهرا، بلكه، شايد، به نظر مي رسد، ....

انگليسي: belike , like , maybe , presumably, aptness , probability , presumption , possibility , likelihood , liability , expectancy , supposition, perhaps, supposition , thesis , assumption, hypothesis , liability , posit , guess, apparently, seemingly 

 

4- واژه "درك":

به زبان فارسي: درك، فهم، استنباط، بصيرت، بينش، تشخيص،  استنتاج، فراست

انگليسي: perception , uptake , realization , gusto, understanding , construe,   intelligence , intellect ,   savvy, deduction , presumption, vision , intuition , insight , clairvoyance , foresight , discretion, sight , discern,  sagacity, ... 

واژه هاي ديگر منجمله : "خيال"، " معنا"، "هدف" "، "اهميت" و غيره را سعي نمائيد در زبان هاي بلوچي و جدگالي يافته و در باره  سوال هاي اوليه متن با خود بينديشيد. متن حاضر ترجيحا نتيجه گيري و قضاوت نخواهد داشت.

محمد اكبر رئيسي